خرابکاری های من (2)
از زمانی که چهار دست و پا می رم دیگه هیچی توی خونه از دست من در امان نیست. مدام دارم کشوها رو باز می کنم. و در کمدها هم نمی تونن در مقابل من مقاومت کنن. مثل در این کمد که من بعد از چند بار باز و بسته کردنش یاد گرفتم که میشه دستگیره اش رو از جا در آورد! دستگیره اش پیچی هست ولی من خیلی راحت پیچشو باز کردم: یکی از روزمرگی های من این شده که خونمون رو به هم بریزم! مامانم مدام اسباب بازیهامو جمع می کنه و می ذاره توی سبد اسباب بازیهام اما من همه اش رو خالی می کنم و شروع می کنم به بازی کردن با خود سبد! دیگه اسباب بازیهام برام تکراری شده و دائم دنبال یه چیز جدید می گردم. چهار دست و پا رفتنم هم در راه رسیدن به هدفم خیلی کمک می کنه. م...