نگار خانومنگار خانوم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

نگارنامه

هشت ماهگی من

1392/1/15 12:53
294 بازدید
اشتراک گذاری

مجموع کارهایی که من توی ماه هشتم زندگیم یاد گرفتم از کل 7 ماه قبلی بیشتر بود. در واقع توی این ماه من خیلی شیطون و بازیگوش شده بودم. و تکیه کلام ثابت بابام توی خونه این شده: "به همه چی کار داره"!

گاهی وقتا مامانم به زور خوابم می کنه خوشحال و سرمست از خواب کردن من، خیلی آروم منو میذاره توی تختم اما من بلافاصله که پشتم به زمین می رسه چشمامو باز می کنم و می خندم و دوباره کاملا هوشیار می شم و روز از نو روزی از نو

خیلی وقته سینه خیز میرم و حالا دیگه سینه خیز رفتن برام تکراری شده و وقتی می خوام شروع به حرکت بکنم اول روی 4 دست و پام بلند می شم و چند تا کش و قوس به خودم می دم و بدنمو جلو عقب می کنم و بعد با یه پرش می پرم جلو و با قفسه سینه ام فرود میام! این مجموعه حرکات آکروباتیک باعث شده سرعت حرکتم چند برابر بشه و بلافاصله که روی زمین گذاشته می شم شروع به حرکت کنم. توی مسیرم هر مانعی هم باشه از روش رد می شم و این کار رو برای مامان و بابام سخت تر کرده چون قبلا با گذاشتن چند تا مانع سر راهم شعاع حرکتی منو کم می کردن اما دیگه نمی تونن!

دیگه بزرگ شدم آخه دیگه شیر نمی خورم! شیر مال بچه کوچولوهاست. تلاشهای بی امان مامانم هم فایده ای نداشته. حتی هزینه های زیادی که کردن هم بیهوده بوده. بابام هم 4 ماه شیر خورده و حالا خیلی هم قدبلند و خوبه و مامانم هرچی برام می خونه "شیر بخوری شیر می شی" به نظرم خنده دار میاد چون باهاش می خندم!

نمی ذارم کفش به پام بکنن. یعنی منتظرم پاهام بره توی کفش و شروع کنم به تکون دادن پاهام و مالیدن پاهام به هم تا کفشا از پام در بیان. نمی دونم چه اصراری هست که من کفش بپوشم مگه من راه میرم؟

با حجاب مخالفم اونم از هر نوعش: کلاه، روسری، گل سر، تل، کش مو و هرچیز دیگه ای که به موهای من کار داشته باشه! اصلا دوست ندارم هیچی به موهام باشه و بلافاصل که حضور یه چیز رو روی موهام حس می کنم با دستم می گیرم و می کشمش. خیلی راحت از شر گل سر خلاص می شم اما در مورد کلاه و روسری و تل کشی کار سخت تر میشه چون من از یه طرف هی می کشم و اونم هی کش میاد و کار منو سخت می کنه. ولی مامانم که همیشه عاشق دخملا بوده و منتظر بوده یه دخمل داشته باشه تا موهاشو شونه بزنه و گل سر بزنه و ... مدام داره تلاش می کنه به موهای من کش مو ببنده یا گل سر بزنه!

عاشق سفینه فضایی ام! بابام گاهی وقتی منو با روروئکم بلند می کنه تا جابجام کنه و منم انگار سوار سفینه فضایی شدم غش غش می خندم و ذوق می کنم. بابا گاهی برای سرگرم کردن من عمدا اینکارو انجام میده. شکل روروئکم هم شبیه سفینه فضایی هست.

خیلی باحال غذا می خورم. وقتی ظرف غذامو می بینم شروع می کنم به جست و خیز کردن. قاشق که وارد دهنم میشه یه صدای "هوم" می کنم و بعد "ملچ مولوچ". خاله مریم عاشق غذاخوردنم شده بود.

توی فاصله ای که مامانم قاشق رو می بره توی ظرف تا پرش کنه و برگردونه توی دهنم عصبانی میشم و نمی تونم تحمل کنم بعضی وقتها هم تو این فاصله اینکارو می کنم:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

معمولا همه چی رو دوست دارم یه چیزو از الان می دونم که دوست ندارم: تخم مرغ. وقتی خیلی هم گشنه باشم دوست ندارم تخم مرغ بخورم و با دیدنش دهنم رو محکم می بندم و باز نمی کنم!

اینم مدرک برای اینکه بدونین من همه چی رو دوست دارم:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

و یه عکس دیگه از غذاخوردن من:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

وقتی توی خیابون بغل کسی باشم بیشتر سر به زیر هستم و با دیدن سنگ فرشها ذوق می کنم اما توی پاساژها و مرکز خرید ها جنسهای رنگارنگ و جور واجور مغازه ها روم بدجور تاثیر می ذارن و 2 نوع عکس العمل از خودم نشون میدم: 1. شروع می کنم به آواز خوندن 2. ساکت می شم و هنوز هیچ کس تفاوت کاربرد این دو عکس العمل رو نفهمیده خودم هم فکر کنم ندونم!

من یه دخمل مغرورم و به هیچ پسری رو نمی دم. بچه ها رو خیلی دوست دارم اما این باعث نمی شه اجازه بدم بوسم کنن. همونجور که تا حالا بارها خیلی ها رو برای وادار کردنم به بوس با پسرشون ناکام گذاشتم. از طرف مقابل پسرها کشته مرده من هستن! مثلا محمدامین (پسر خاله ام) و سعید (پسردایی ام) سر من دعواشون بود محمد امین می گفت نگار دختر خاله منه و سعید می گفت نخیر دختر عمه خودمه و این ماجرا ادامه دارد...

یه کار جدید یاد گرفتم و هر وقت می خوام خودمو لوس کنم زبونمو بیرون میارم و لوله اش می کنم. خیلی بامزه میشم اون موقع:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

بعضی وقتا هم که خیلی می خوام ابراز احساسات بکنم موش موشی می شم! یعنی خودمو شکل موش می کنم و از خودم هم صدای موش در میارم! (هنوز مامانم موفق به گرفتن عکس از این شیرین کاریم شده)

من دیگه اصلا گریه نمی کنم (بگین ماشاا...). حتی موقع خواب که گشنه ام میشه یا می خوام پستونک توی دهنم باشه گریه نمی کنم و به یه آواز دلنشین بسنده می کنم. من توی دنیا تکم به خدا!

اینم کار هر روز منه:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

اول هر چی روی میزه رو میریزم پایین و بعد رومیزی رو ور میدارم و می خورم. اگه رومیزی رو مامانم برداشته باشه شروع می کنم با دستام زدن روی میز. اون وقته که رد دستام روی میز می مونه و دردسر مامانم بیشتر میشه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان سونیا
21 فروردین 92 8:00
به به به ببینیم همه این شیطونیها رو شما فسقل خانم به تنهایی انجام میدی مامانی فسقل خانم راه بیفته که کارت در اومده
مامان حسنا
26 فروردین 92 21:22
عزیزم 8 ماهگیت با تاخیر مبارک
مامان آنی
5 اردیبهشت 92 15:34
هشت ماهگیت مبارک عزیزکم به دیدن ویانای من هم بیا خوشحال میشیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگارنامه می باشد