من و حیوانات (2)
در راستای همون اهداف خانواده ام مبنی بر ترسو بار نیومدن من، دایی محسن روز بعد از سال تحویل از توی باغ یه ملخ برام گرفته بود. من زیاد بازی نکردم باهاش.
یه خورده هم با جوجو کفترها بازی کردم. قراره وقتی این جوجو کفترها بزرگ شدن من بخورمشون!
پ.ن.: تو این عکس آجی پریسا کلاهمو از روی سرم کشیده و موهام شکل جوجو کفترها شده!
گاهی هم من با مورچه ها بازی می کنم. اگه یه مورچه ببینم مدت ها باهاش سرگرم میشم تا اینکه یا مورچه هه از دستم فرار می کنه یا اینکه مامانم دعوام می کنه که چرا مورچه رو کشتم!
پ.ن.: مورچه توی اون دایره قرمزه است!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی