عجیب ترین و پلیسی ترین و بدترین سالگرد ازدواج مامان و بابام 92
چهارشنیه 7 فروردین سالگرد ازدواج مامان و بابا بود. بابامم همه رو شام دعوت کرد خونمون اما به خاطر برنامه های خاله مریم جور نشد و قرار شد ظهر بیان خونه ما و شب بریم خونه دایی محسن اینا. بابام گفت ایرادی نداره ما کیک می خریم و می بریم اونجا. مامان و بابا صبح رفتن سر کار و من موندم خونه بابایی اینا. ظهر همراه بابایی اینا و خاله مریم اینا رفتیم خونه ما و اونجا مامانی ناهار درست کرد. مامان و بابا همچنان سرکار بودن. خاله مامان اینا هم اومده بودن. همه خونه ما بودن به جز مامان و بابام. مامانم از سر کار زودتر برگشت. شوهر خاله مامانم هی منو بلند می کرد و رو دستش نگه می داشت. منم خیلی می ترسیدم و گریه می کردم . همه به زبون بی زبونی بهش می گفتم ا...