نگار خانومنگار خانوم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

نگارنامه

چهار ماهگی من

من دیگه بزرگ شده ام و دوست دارم کار آدم بزرگ ها رو بکنم مثلا هرچی مامان بابام میخورن من هم جوری بهشون نگاه می کنم که مجبور میشن بهم بدن، بابایی بعضی وقت ها یه تکه از سیب رو می گیره تو دهنم و من اونو لیس می زنم، چند روز پیش هم بهم بستنی کاکائویی دادن، این هم عکس بستنی خوردن من:   از روزی که سه ماهم تموم شد مامانم برام سی.دی های baby einstein رو می ذاره، من خیلی دوست دارم و روزی یه درس رو کامل گوش میدم و هی ذوق می زنم! البته مامانم با تلوزیون دیدن کاملا مخالفه ولی بعضی وقت ها هم بهم اجازه می ده کارتون مستر بین رو ببینم که خیلی دوستش دارم. وقتی کارتون می بینم اونقدر هیجانزده می شم که کف پاهام خیس میشه!!! این هم عکس منه وقتی داشتم ک...
15 آذر 1391

کتاب من: چگونه نوزادم را بزرگ کنم

نویسنده: کارول کوپر            مترجم: سارا قدیانی           ناشر: نشر رویش            سال نشر:١٣٨٦           قیمت: ١٤٠٠٠ ریال       این کتاب اولین کتابیه که مامانم بعد از تولد من خوند و ازش خیلی چیزها یاد گرفت: این کتاب، جلد ١ مجموعه پرسش و پاسخ بچه داری است  و مربوط به ٦ هفته اول زندگی نوزاد است و  به پرسش های متداول مادران جوان برای رسیدگی به نوزاد و کودکشان پاسخ های مفید می دهد....
13 آذر 1391

سه ماهگی من

من خیلی شیطون شدم! نه می خوام بخوابم نه شیر بخورم. مامانم باید صبر کنه تا خواب برم اونوقت بهم شیر بده! تازه نمی خوابم که؛ چشمام داره از خواب پاره می شه ولی به زور خودم بیدار نگه میدارم تا شیطونی کنم. بعضی وقت ها هم تو بغل مامانم وایسادم و خواب میرم!!!  سرم هنوز کچله، نمی دونم موهام داره می ریزه یا دارم مو در میارم! عکسمو نیگا:   برام دعا کنین مو دربیارم آخه مامان بابام آرزو دارن موهامو شونه کنن!!!   ...
15 آبان 1391

دو ماهگی من

به قول مامانم من الان دیگه کارهای زیادی انجام می دم که مهم ترینش نق زدنه! چند وقتی بود که هر شب راس ساعت ٨ شب شروع می کردم به گریه کردن تا ساعت ١٢ شب هم آروم نمی شدم، از دو طرف چشمهام هم مثل کارتونهای ژاپنی مثل شلنگ اشک می اومد!!!  مثل این:   منو بردن پیش ٨ تا دکتر! اما هیچ کدوم تشخیص ندادن چه مشکلی دارم اما دکتر  نهم بالاخره فهمید: من رفلکس معده دارم و با یه شربت رانیتیدین معمولی خوبِ خوب شدم! البته اون دکتر گفت باید شیر خشک هم بخورم و من حالا شیشه خور شده ام! (به سلامتی مامانم که کلی خوشحاله_ البته فکر نکنین مامانم منو دوست نداره ها! اون فقط بخاطر چند ماه دیگه که باید برگرده سر کار و من باید برم ...
15 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگارنامه می باشد