نگار خانومنگار خانوم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

نگارنامه

دو ماهگی من

1391/7/15 10:07
264 بازدید
اشتراک گذاری

به قول مامانم من الان دیگه کارهای زیادی انجام می دم که مهم ترینش نق زدنه!

چند وقتی بود که هر شب راس ساعت ٨ شب شروع می کردم به گریه کردن تا ساعت ١٢ شب هم آروم نمی شدم، از دو طرف چشمهام هم مثل کارتونهای ژاپنی مثل شلنگ اشک می اومد!!!  مثل این: niniweblog.com منو بردن پیش ٨ تا دکتر! اما هیچ کدوم تشخیص ندادن چه مشکلی دارم اما دکتر  نهم بالاخره فهمید: من رفلکس معده دارم و با یه شربت رانیتیدین معمولی خوبِ خوب شدم!

البته اون دکتر گفت باید شیر خشک هم بخورم و من حالا شیشه خور شده ام! (به سلامتی مامانم که کلی خوشحاله_ البته فکر نکنین مامانم منو دوست نداره ها! اون فقط بخاطر چند ماه دیگه که باید برگرده سر کار و من باید برم مهد اصرار داشت من شیشه و پستونک بخورم تا اونجا اذیت نشم).

تقریبا ٤٠ روزم بود که رفتیم تهران. اونجا خیلی تلاش کردن تا من و پسر عمه ٦ ماهه ام رو به هم نزدیک کنن تا همدیگه رو بوس کنیم اما من مثل یک شیر زن اجازه ندادم و به صورت اون چنگ انداختم! niniweblog.comباور نمی کنین این هم عکسشه:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

 دیگه کم کم پستونک هم میخورم، مامانم مجبور شد یه روز بره چند تا پستونک رو امتحان کنه و یکیش رو بخره به امید اینکه من بخورم، آخه پستونک های خودمو نمی خوردم. با اینکه در مقابل پستونک جدید هم یه خورده مقاومت نشون دادم اما بالاخره تسلیم شدم ( از طرف مامان: هورررررراااااااااااااا).

http://hanaheidari.niniweblog.com/

البته من فقط می خواستم امید مامانم نا امید نشه وگرنه کلا اهلش نیستم!  حالا هم موقع خواب حتما باید پستونک تو دهنم باشه، تازه نگهش هم نمی دارم و هِی می اندازمش بیرون و بعد سرم رو این ور اون ور میکنم و فِن فِن می کنم و با چشم بسته دنبالش می گردم! niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگارنامه می باشد