نگار خانومنگار خانوم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

نگارنامه

خرابکاری های من (3)

1392/4/8 13:10
466 بازدید
اشتراک گذاری

شیطنت های من تمومی نداره. مامانم خیلی وقتها دیگه از دستم عاصی می شه و از اینکه یه دخمل شیطون از خدا خواسته بود پشیمون میشه!

قبلا هم گفتم همش میرم کشوهای خونه بابایی اینا رو باز می کنم و بازی می کنم. کشوها خیلی بزرگ و سنگین هستند و توی یکی از این بازی ها، من چشمم رو کردم لای کشو و در کشو رو بستم (92/3/26) !!!!

http://hanaheidari.niniweblog.com/

http://hanaheidari.niniweblog.com/

چند روزی هم که تهران بودیم مدام دهنم رو به اینور اونور می زدم و خودم رو خونین و مالین می کردم. یه دفعه اش که اصلا زیر گلوم کبود شده بود (92/4/4):

http://hanaheidari.niniweblog.com/

میرم کنار گاز مامانی می ایستم و شعله ها رو کم و زیاد می کنم البته خوشبختانه هنوز دستم به فندک گاز نمی رسه:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

ترکوندن لپ تاپ بابام:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

و بهره گیری از قابلیت های گوشی مامانم:

http://hanaheidari.niniweblog.com/

عکس نوشت (با تشکر از تذکر بجای بابای مهربون دوقلوهای بازیگوش):

وقتی با گوشی مامان بازی cut the rope بازی می کنم

http://hanaheidari.niniweblog.com/

ع.ن.: وقتی لابلای برنامه ها می چرخم تا یه برنامه خوب پیدا کنم!

http://hanaheidari.niniweblog.com/

ع.ن.: وقتی دارم آب و هوای اینترنتی یزد رو چک می کنم البته نمی دونم چرا آفلاین کار نمیکرد!

http://hanaheidari.niniweblog.com/

ع.ن.: این ویجتش اصلا به درد نمی خوره

http://hanaheidari.niniweblog.com/

ع.ن.: وقتی با گوشی مامان عکس می گیرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

بابای علی و رضا
13 تیر 92 8:29
با توجه به نکته شما به این نتیجه میرسیم که مشکل از کشوها است نه از بچه ها!!!!! حالا شما کشو بازی رو ضرب در 2 تا بچه کنید آقا رضا کشو رو باز کنه؛ علی‌آقا محتویات رو خالی کنه...
اناهید مهربون
13 تیر 92 15:14
خاله جونم مررررررررررررررررسی که منو ثبت نام کردی
مامان اناهید
13 تیر 92 15:19
اصلا هم خوشمل من شیطون نیست !دخترم کنجکاوه.بعدشم وسایل خونه شما جلو راه دخترمون سبز میشن !ودخترمونو اذیت میکنن.بهتره شما مواظب باشین مامانی جون !
مامان سويل و اراز
14 تیر 92 1:17
سلام واي بميرم حالا چقدم درد داشته فقط نگار جون مهارت ميخواد هااا چشتو بذاري لاي كشوخوب ميشي عزيزم تو در هر صورت ماهي
مامان سونیا
15 تیر 92 11:46
آخی الهی بگردم خاله چقدر شما ضربه میخوری اخه چشمت و چطوری گذاشتی لای کشو مامانی خیلی مراقب این فسقل خانم باش خدایی نکرده بلایی سرش نیاد اسفنددود یادت نره مراقب باش خیلی سونیا یکسالش بود دوبار پیشونیش زخمی شد یبکار لبه پله یکبارم به در و الان جاش کاملا مونده و مشخص هست توی صورتش مراقب باش سر نگار خانم همچین بلایی نیاد
مامان عبدالرحمن واویس
15 تیر 92 12:44
سلام خانومی ممنون ازاینکه به وبلاگ پسرای من اومدی وممنون ازاینکه بهم گفتی غلط املایی هم دارم عزیزم ما200کیلومتری چابهاریم الانم هواش واسه مسافرت خوبه وبعدازماه مبارک رمضان وزمستانها خیلی عالیه عزیزم میشه بپرسم شمااهل کجایین ؟؟؟؟ اگه دوست داشتین لینکمون کنیدومنتظرخبرتونم هستم خانومی ممنون میشم طریقه نوشتن اسم قندعسلاروهم بهم بگین
مامان عبدالرحمن واویس
15 تیر 92 15:13
عزیزم شماچه ازراه زاهدان بیاین طرف چابهارچه کرمان به ازشهرما(ایرانشهر)ردمیشین خوشحال میشم بهمون سربزنید
مامان نگار
16 تیر 92 15:20
سلام خاله جونممممممممم آخی عزیزم گناه داری که خاله مامانش بچمون خیلی هم خوب و آرومه فقط کنجکاوه. خوب وسیله های اضافی رو از دم دستش بردارین. دههههههه
آیدا(مامان الینا)
17 تیر 92 1:37
خاله جونم چشمت کجا مونده؟ لای کشو؟ چجوری؟ مامانی خیلی مواظب دخمل خوشگلمون باشید
مامان ساره وثنا
17 تیر 92 16:34
واااى خاله جون !عكست كه يه اثر هنريه بايد ثبت بشه ! چقدر اوخ شده دخملمونمن نمى دونم مامانيت چرا مى خواد تو زود راه بيافتى
مامان مهدیس و ملیسا
17 تیر 92 20:48
الهی بگردم مواظب باش خاله
ddd
3 مرداد 92 11:30
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگارنامه می باشد