نگار خانومنگار خانوم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

نگارنامه

سفر به ابیانیه

1392/4/7 13:28
943 بازدید
اشتراک گذاری

برای این که مسیر طولانی و خسته کننده تهران به یزد برامون زیاد سخت نباشه تصمیم گرفتیم بریم ابیانه. البته من وقتی از تهران راه افتادیم زود خواب رفتم و نتونستم به بابا و مامان مشورت بدم.

یه خورده توی صندلی خودم خوابیدم

http://hanaheidari.niniweblog.com/

اما بعد شروع به نق و نوق کردم و مامان منو بغل کرد و توی بغل مامان دوباره خواب رفتم.

http://hanaheidari.niniweblog.com/

چون زانوی مامان درد گرفته بود بابا و مامان جاشون رو عوض کردن یعنی من رفتم توی بغل بابا خوابیدم و مامان پشت رل نشست. از قم رد شده بودیم که من بیدار شدم.

http://hanaheidari.niniweblog.com/

بعد با بابا شروع کردیم به میوه خوردن. البته من اجازه نمی دادم دور دست بابا بیافته و همیشه برنده می شدم.

مامان هم متفکرانه رانندگی می کرد و خوشحال بود از اینکه به جای بابا نیست چون من مدام داشتم از سر و کول بابا بالا می رفتم.

http://hanaheidari.niniweblog.com/

جاده ابیانه یه جاده کوهستانی مانند و پرپیچ و خم و بالا و پایین بود.

از نظر محیطی و درخت و آب و اینها میشه گفت یه چیزی تو مایه های ده بالای خودمونه یا دار آباد تهرانی ها!

بعد که رسیدیم کنار یه درخت چنار خیلی بزرگ زیرانداز انداختیم و نشستیم تا ناهار بخوریم. من همش توی سبدمون واکاوی می کردم.

 http://hanaheidari.niniweblog.com/

یا می خواستم آب بریزم:

 http://hanaheidari.niniweblog.com/

موقع غذا هم می خواستم نمک بریزم روی غذاها!

 http://hanaheidari.niniweblog.com/

بعد هم که خودمو روی پای بابا لوس می کردم و می لولیدم:

 http://hanaheidari.niniweblog.com/

بعد از ناهار رفتیم توی بافت تاریخی ابیانه.

 http://hanaheidari.niniweblog.com/

من عاشق ساختمونهاش شده بودم جوری که حاضر نبودم دوربین رو نگاه کنم برای عکس:

 http://hanaheidari.niniweblog.com/

http://hanaheidari.niniweblog.com/

http://hanaheidari.niniweblog.com/

بعد هم مامان و بابا کلی گشتن تا لباس سنتی اندازه من پیدا کنن که بپوشم اما موقعی که پیدا شد من خوابم می اومد و یه سره داشتم با دهن باز می گفتم : اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ (یعنی اینکه خوابم می آد و شیشه می خوام!)موقع لباس پوشیدن هم خیلی غر زدم و یه لحظه هم واینستادم که عکس بگیرم و پول کرایه لباس بابا حروم شد!

 http://hanaheidari.niniweblog.com/

http://hanaheidari.niniweblog.com/

بعد هم که خواب رفتم و موقع سوغاتی خریدن نتونستم چیزی بخرم!

http://hanaheidari.niniweblog.com/

پ.ن.: توی این عکس معلومه که خوابم میاد و دهنم بازه و دارم می گم اَ

می شه گفت ساختمونهای قدیمی خیلی خوشگلی دارن که بعضی هاشون بازسازی شده بعظی ها نه اما نکته مهمی که وجود داره اینه که ابیانه فقط می تونه برای کسانی جذابیت داشته باشه که عاشق جاهای تاریخی هستن مثل خانواده من البته به شرط اینکه یزدی نباشن و یه عالمه خونه قدیمی و بافت تاریخی و سنتی خیلی خوشگل یزد رو ندیده باشن. چون زیبایی های بافت تاریخی ابیانه در مقابل یزد هیچه (البته با احترام به زیبایی های ابیانه)

http://hanaheidari.niniweblog.com/

ضمن اینکه رسیدگی آنچنانی هم به وضعیت اونجا نمی شه یه خورده تو ذوق می خوره! (قابل توجه مسئولینش)

البته به یک بار رفتن و دو سه ساعت چرخیدن می ارزه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان اناهید
11 تیر 92 0:19
عزیزم خوش باشین ماهم یه سفر رفتیم وفوق العاده لذت بردیم
بابای دوقلوها
11 تیر 92 12:07
سفر بخیر نگارخانم؛ اما 1: یه دخمل خوب هیچوقت به باباش نمیگه نامرد! 2: یه دخمل خوب هیچوقت حین رانندگی نمیره نزدیک راننده. حادثه خبر نمیکنه! 3: پ.ن برای عکس درست نیست. عکس نوشت درست است! 4: همینطور رل اشتباهه! درستش فرمان است! آفرین دخمل خوب...
مامان سويل و اراز
14 تیر 92 1:36
به به سفر به سلامت ماماني من هم عاشق جاهاي تاريخيم مخصوصا جاهايي كه مربوط به شاهان و درباريان باشه مثل حمام فين كاشان كه هنوز هم جاهاي ديدنيش از ذهنم نرفته
مامان سونیا
15 تیر 92 11:41
به به ابیانه خیلی جای زیبایی هست عاشق اصالت مردمش و نوع پوششون هستم واقعا جای زیبایی هست همیشه به تفریح باشید و لبتون خندون باشه
مامان ساره وثنا
17 تیر 92 16:22
هميشه به گردش خوش بگذره.ما كه هنوز ابيانه نرفتيم!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگارنامه می باشد