نگار خانومنگار خانوم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

نگارنامه

عکسهای یازده ماهگی من

بازی های من: و این هم عاقبت سطل بازی: موقع خوردن آلو: وقتی موهامو خرگوشی می بندم: وقتی عینک آفتابی می زنم: ع.ن.: به قول مامان نگار جون از بس دسته عینک دیگران رو خوردم مجبور شدن برام عینک بذارن! دهن کجی های من به دوربین: ع.ن.: این دهن کجی حرکت جدیدیه که یاد گرفتم و اینطوری لثه های بالام رو می خارونم! من و لباس خوشگلم در حالی که آواز می خونم: وقتی نمی ذارم بابا از من عکس بگیره: من در تولد آجی ستاره: بدون شرح: ع.ن.: کار همیشگی من: خوردن انگشتام به اون تعدادی که امکان داره! ...
15 تير 1392

عکسهای هندونه ای من

مامانی مدتها آرزو داشت منو توی هندوونه بنشونه و جمعه 31 خرداد وقتی دایی محسن یه هندونه خیلی گنده خریده بود و آورد خونه بابایی اینا همه با نقشه مامانی موافقت کردن! هندونه خیلی یخ بود و من اولش یه خورده ترسیدم اما نتیجه عکسا جالب بود: اینجا هم می خواستن لباسمو تکمیل کنن اما من گریه کردم و اجازه ندادم. خب هندونه اش خیس بود دیگه! کسی شماره تلفن سازمان حمایت از حقوق کودکان رو داره؟ ...
1 تير 1392

عکسهای تاریخ گذشته (1)

مامانم سعی کرده تا حالا همه عکسام رو به روز برام بذاره اما گاهی یکی که با دوربینش ازم عکس گرفته با تاخیر عکسامو میده. چند تا از عکسام مونده بودن و حالا می خوام بذارمشون: اینجا من رفته بودم عروسی همکار بابام و کلا توی مردونه بودم! ژست در مقابل دوربین حتی وقتی فنچول بودم: مصداق بارز کودک آزاری: اینجا رفته بودم خونه دایی مجید: متفکرانه به دوردست ها می نگرم: انگشت آجی پریسا خیلی خوشمزه بود: اینم از همون خنده های همیشگی: ...
25 خرداد 1392

عکسهای هفت سین 92 من

ک هفته قبل از عید سال 92 من همراه مامانم رفته بودم مدرسه آجی پریسا. آجی پریسا همون مدرسه ای میره که مامانم میرفته. من با سفره های هفت سینشون عکس گرفتم و عکسا حالا به دستم رسیده   راستی به پست " من در بیمارستان بستری شدم " عکسای جدید اضافه شد. ...
19 خرداد 1392

عکسهای ده ماهگی من

مثل همیشه عکسهای من در باغ بابایی:   وقتی با گوشی مامان عکس می گیرم و به خاطر فلش دوربین چشمام بسته میشه: دیگه میشه به موهام چهل گیس بست البته فقط یکیش اونم به زور: آخرین روزی که به مهد رفتم و مریض شده بودم:   در حال رانندگی: وقتی پسر می شوم: وقتی خوابم: دمپایی هام الان اندازه ام شده اما نمی تونم راه برم: صبح زود وقتی حاضر می شدم تا برم مهد کودک: بدون شرح: ...
15 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگارنامه می باشد