یک ماهگی من
مامانم میگه من مظلوم ترین موجودی هستم که خدا آفریده!
وقتی گشنه ام میشه دهنم رو مثل یه جوجه گنجشک بدون پر که از لونه اش افتاده پایین و سرش رو بی هدف این ور اون ور می بره باز می کنم و هِن هِن می کنم اما بازم شیر نمی خورم و سرم رو می چرخونم تا کلی نازم رو بخرن!
بعضی وقت ها وقتی شیر می خورم چشمهام و دهنم رو کامل می بندم و با لپهای قرمز به خواب میرم، مثل این عکس:
اما بعضی وقت ها تازه بعد از شیر خوردن سرحال میشم، چشمام رو باز میکنم و دهنم رو غنچه! ساکتم اما زیاد وول میخورم! مثل این عکس:
هنوز هم موفق نشدن بهم شیشه و پستونک بدن، دو بار که مک بهشون زدم با زبونم پرتشون میکنم بیرون و بعدش دهنم رو اونقدر محکم می بندم که حتی به زور هم نتونن بهم بدن! البته یه بار که من خواب بودم توی خواب بهم شیشه دادن و من نفهمیدم و خوردم مامانم هم کلی ذوق کرده و از این صحنه عکس گرفته:
(پی نوشت عکس: این دست مامانمه که از بس منو بغل کرده درد میکنه و آقای دکتر گفته باید مچ بند ببنده، تازه اگر هم خوب نشد باید بره عمل کنه!!!)
به هیچ وجه نمی ذارم هیچ رو اندازی بندازن روم و اگه اینکارو بکنن بلافاصله شروع می کنم به غر زدن و دست و پا زدن تا رو انداز از روم کنار بره و اونوقت با خیال راحت می خوابم. نمی دونم چه اصراری هست که حتما یه چیزی بندازن روی من!!!