اولین چهار دست و پا رفتن من
تا چند روز پیش برای حرکت کردن از یه نوع جهش قورباغه ای استفاده می کردم. به این صورت که روی چهار دست و پا می ایستادم و چند تا حرکت عقب و جلو به بدنم می دادم و بعد ناگهان شیرجه می زدم و با قفسه سینه فرود می اومدم. این شیرجه رفتن ها دردسرهای خودشو داشت مثلا اینکه چند بار که شیرجه می رفتم دردم می گرفت و گریه می کردم. به خاطر همین تلاشم رو بیشتر کردم و یه مرحله به نحوه راه رفتن آدم بزرگها نزدیک تر شدم یعنی چهار دست و پا رفتن!
دوشنبه 1392/1/26 (8 ماه و 11 روزگی) بعد از ظهر بود که من کنار مامان نشسته بودم و بعد که بابا اومد دورتر نشست خواستم برم پیش اون و شروع کردم به چهار دست و پا رفتن. بابا خیلی ذوق کرد و به مامان گفت. مامان باورش نمی شد چون خیلی بدون مقدمه اینکارو کرده بودم. بنابر این منو برگردوندن سر جای اولم تا دوباره ببینن و مطمئن بشن که خطای دید نبوده و من باز هم موفق شدم.
و باز هم همینطور! خلاصه چند صدبار من می رفتم تا می رسیدم به بابا, بابا بغلم می کرد و می بوسید و برم می گردوند سر جای اول و من هم اصلا خسته نمی شدم چون انگار خودم هم خیلی خوشحال بودم.
مامان و بابا خیلی خیلی خوشحال بودم اما خبر نداشتن که این چهار دست و پا رفتن ها آغاز سفرهای دور خونه ای من جهت کشف ناشناخته ها و دخل و تصرف و خوردن اونهاست!