اولین غذا خوردن من
بعد از اینکه تلاش مامانم در غذا دادن بهم در ٤ ماهگی با شکست روبرو شد از روزی که ٥ ماهم تموم شد مامان شروع کرد به دادن غذای کمکی به من. (مامانم ١ ماه دیگه باید بره سر کار و می خواست قبل از اینکه منو بذاره پیش پرستار به غذا خوردن افتاده باشم) اولین غذایی که خوردم حریره بادام بود: ١ قاشق چایخوری آرد برنج + ١ عدد بادام پوست گرفته شده و الک شده + چند تا دونه شکر! و من خیلی خیلی دوست داشتم. (١٣٩١/١٠/١٦) همیشه موقعی که بابا و مامانم غذا می خوردن من با حسرت بهشون نگاه می کردم و گاهی اونها دلشون برام می سوخت و انگشتشون رو به غذا می زدن و میگذاشتن توی دهن من! من هم با کلی ملچ ملوچ می خوردم! در مورد میوه ها هم همینطور بود. خلاصه اینکه من میخواستم...